سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

نشسته غرق تماشای روزگار خودش

 کس نیامده جز او سر قرار خودش

 چه انتظار عجیبی است این که شب تا صبح

کسی قنوت بگیرد به انتظارخودش


پ.ن: خواستم غم دل بگویم، دیدم غم دلدار بیشتر است...

پ.ن 2:

دل من هم گرفته است آقا

خاله خرسه، زیاد می بینم

عقل من هم شده شگفت افزا

بس که یاری نه یار می بینم

گیرِ اینَم چه می کشی وقتی

حرف ها را شعار می بینم

دل من می شکوفد از حیرت

منتظر را قرار می بینم!

می نشیند غمی به چشمم باز

چون، تو در انتظار می بینم

خسته ام زین که باز با هر کس

دعویِ انتظار می بنیم

می رود غصه ها تمام از یاد

چون تو "تنها" نگار می بینم 


نوشته شده در شنبه 92/7/13ساعت 4:14 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |